تولد مامان و واکسن دوماهگی جیگر مامان
روز دو ماهگی ارنیکا رسید واکسن چهار گانه و هپاتیت و براش زدن اصلا تحمل نداشتم که صدای گریه های بچه مو بشنوم منم باهاش گریه میکردم خدا رو شکر که بابا امیر بود و کمک کرد و گرنه که خیلی سخت میشد از صبح به دختر نازم قطره استامینیفون میدادم تا تب نکنه و درد کمتری احساس کنه شب که بابا امیر امد یادمون افتاد که تولدمه کلی خوشحال شدیم که اولین باریه که سه نفری تولد میگیریم و خدا رو شکر کردیم به خاطر وجود فرشته خونمون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی